معنی گشادگی و وسع

حل جدول

گشادگی و وسع

اتساع


وسع

توانایی، استطاعت، قدرت مالی، توانایی مالی، فراخی، توانگری

توانایی مالی، فراخی، قدرت مالی، توانگری

لغت نامه دهخدا

وسع

وسع. [وُ] (ع اِمص) توانگری. (مهذب الاسماء). فراخی و توانگری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). توانایی. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (مهذب الاسماء). دست رسی. || طاقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء):
رهی در پیش آمد بی نهایت
که بیش از وسع هر مرد و زن آمد.
عطار.
سعدی آن نیست که درخورد تو گوید سخنی
آنچه در وسع خود اندر دهن آمد گفتم.
سعدی.
به راه بادیه بودن به از نشستن باطل
اگر مرادنیابم به قدر وسع بکوشم.
سعدی.

وسع. [وِ] (ع اِمص) فراخی و توانگری. || دست رس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || طاقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).

وسع. [وَ] (ع اِمص) فراخی و توانگری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || دست رس و طاقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (مص) سِعَه. گنجیدن در چیزی. || طاقت وگنجایش داشتن. (منتهی الارب). || فراخی کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || بی نیاز و غنی گردانیدن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).


گشادگی

گشادگی. [گ ُ دَ / دِ] (حامص) حالت و چگونگی گشاده. فراخا. سعه. مقابل تنگی: بَلَد؛ گشادگی میان ابرو. (لغتنامه ٔ حریری). فیخه، گشادگی مخرج بول. (منتهی الارب) (دهار). ساحت ناحیه؛ گشادگی میان سرایها. (منتهی الارب): هرگاه که فضای دل، یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). حلق آن گشادگی را گویند که پیش گردن است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || طیبت. پاکی. خوشی:
تا هوا را گشادگی و خوشی است
تا زمین را فراخی و پهناست.
فرخی.
|| فراخ نعمتی. خصب نعمت: ادرکست و خرساب دو شهرکند [به ماوراءالنهر] با آبهای روان و گشادگی و نعمت بسیار و هوای درست. (حدود العالم). || فرح. انبساط: طب، صناعتی است که بدان صناعت صحت در بدن انسان نگاه دارند و چون زایل شود بازآرند و بیارایند او را به درازی موی و پاکی روی و خوشی بوی و گشادگی. (چهارمقاله). || انفصال. فاصله. فرجه. پهنی. فراخ. وسعت. مقابل پیوستگی: جَوبه؛ گشادگی میان ابر و کوه. قعن، گشادی میان دو پای وقت رفتن. لِهب، گشادی میان دو کوه. (منتهی الارب): و پیوستگی هر اندامی و گرانی و سبکی و گشادگی و پیوستگی و نرمی و سختی هریک از گونه ٔ... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و مایها به طبع از هم گشادگی و گریز میجویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || مقابل زفتی، غلظت. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

گشادگی

‎ فراخی سعه مقابل تنگی، ساحت وسعت: هر گاه که فضا ء دل یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد، پاکی خوشی: تا هوا را گشادگی و خوشی است تا زمین را فراخی و پهناست. . . . (فرخی)، فرح انبساط، فراخی نعمت خصب نعمت، انفصال فرجه مقابل پیوستگی اتصال: و مایه ها بطبع از هم گشادگی و گریز میجویند، غلظت.


وسع

‎ یارا توانایی، فراخی (اسم) فراخی، توانگری. -3 (اسم) طاقت توانایی: ((ومرد دانا هرچندکه دولت رامساعددشمن بیند از کوشش در مقاومت بقدر وسع خویش کم نکند. . . )) یا دروسع وامکان. در قدرت و توانایی: ((برهمن گفت: آتچه در وسع وامکان بود در جواب و سوال با ملک تقدیم داشتم. یاوسع طاقت. باندازه طاقت: اگر از این باب میسر تواند گشت و بوسع طاقت و قدرامکان درآن معنی رضاافتد صلح قرار دهیم.

فرهنگ فارسی آزاد

وسع

وَسع، (وَسَعَ، یَوسَعُ) زیاد کردن و فراوان نمودن، وسعت دادن معیشت از طرف خداوند، (وَسِعَ، یَسَعُ و یَسِعُ، مصدرش سِعَه وسَعَه می باشد و به معانی وسیع بودن (مکان)، احاطه داشتن (علم و دانش) و شامل بودن است، (به وَساعَه نیز مراجعه شود)،

وُسع، طاقت، توانائی، قدرت،

فرهنگ عمید

وسع

طاقت، توانایی،
توانگری، استطاعت،

عربی به فارسی

وسع

پهن کردن , وسیع کردن , منتشر کردن

واژه پیشنهادی

گشادگی

فراخی

فرهنگ معین

وسع

(اِ.) قدرت، توانایی، (اِ مص.) فراخی، گشایش. [خوانش: (وُ) [ع.]]

معادل ابجد

گشادگی و وسع

497

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری